مثنوی مولوی از آثار ارزندهای است که میتواند از زاویۀ روانکاوی بررسی شود. از میان روانکاوان و روانشناسان، نظریات کارل گوستاو یونگ با آثار عرفانی، داستانها و اسطورهها قابل تحلیل است. آنچه یونگ را به مولانا نزدیک میکند اهمیت و ارزشی است که وی برای خودآگاهی و کمال قایل است و این همان چیزی است که مولانا در سراسر مثنوی انسان را به سوی آن فرا میخواند. همچنین شناخت مولانا از جنبههای پنهان روان آدمی که از مبانی و اصول نظریات یونگ است، بهرغم عدم تفکیک، طبقهبندی و نامگذاری این جنبهها، در ایجاد این پیوند و سازگاری مؤثر است. در این مقاله جنبههای نمادین داستان مرد اعرابیِ درویشی که کوزۀ آبی برای خلیفه برد و ماجرای او با زنش تحلیل و بررسی میشود. نگاه بهظاهر متناقضی که مولانا و مرد درویش نسبت به زن دارند میتواند ریشه در کشمکش موجود در بخش ناخودآگاه روان انسان و کهنالگوی آنیما و دوگانگی آن داشته باشد. همچنین به سایر نمادهایی که به نوعی با روان انسان در ارتباطاند، اشاره میشود