دانشگاه گیلانادب پژوهی1735-802793420151122Structural Classification of Contemporary Short Poemsطبقهبندی ساختاری گونههای شعر کوتاه معاصر9311784FAسوسنجبریدانشیار زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه رازی کرمانشاهحمیدباقری فارسانیدانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه رازیکرمانشاهJournal Article20160721Concise Writing is an important style in contemporary literature. In Western countries, this trend originated from <em>haiku</em> and minimalism, but in Persian poetry it has a long history and various forms. The earliest form can be seen in <em>Gāhān</em> in which each stanza stands by itself. A number of short poems can be traced in Manichean and Sassanid periods as well as in early centuries after <em>Hijrah</em>. This long history and great variety has made it difficult to classify the short poems. This article through explaining different point of views on short poems, introduces a kind of classification that falls into three groups: First, those poems like closed couplet, tetrastich, quatrain, and fragment; Second, the unprecedented poems such as <em>now-khosravāni </em>and <em>seh-gāni</em>; and Third, the poems in free forms like sketches and the unconventionals.کوتاهسرایی از جریانهای مهم ادبی دنیای معاصر است. این جریان در غرب، تحت تأثیر هایکوی ژاپنی و جنبش کمینهگرایی شکل گرفت و به عنوان ژانر ادبی هایکوسرایی شهرت یافت، اما در شعر فارسی با پیشینهای کهن و متفاوت، محدود به یک ساختار و گونه نیست و گونههای فراوانی را در بر میگیرد. در ادبیات ما پیشینه مکتوب و موجود کوتاهسرایی به گاهان میرسد، که هر بند آن برای خود ساختاری کامل و مستقل دارد. از مانویان و دورۀ ساسانیان و سدههای نخستین هجری نیز شواهدی از کوتاهسرایی باقی ماندهاست. به سبب همین پیشینه و گستردگی کوتاهسرایی، در توصیف و تعریف و طبقهبندی گونههای آن سازگاری دیده نمیشود. در این پژوهش دیدگاههای گوناگون دربارۀ شعر کوتاه بررسی میشود. سپس با توجه به ویژگیها و پیشینه، این طبقهبندی برای گونههای مختلف کوتاهسرایی پیشنهاد میشود: گروه نخست: گونههایی با برخورداری از پیشینۀ سنتی چون: مفرد، دوبیتی، رباعی و قطعۀ کوتاه. گروه دوم: گونههای نو و بدونپیشینه چون؛ نوخسروانی و سهگانی. گروه سوم: فرمهای آزاد چون: طرح، فرانو.https://adab.guilan.ac.ir/article_1784_1b167cee0aef20d26e7d6fc01bfb27a9.pdfدانشگاه گیلانادب پژوهی1735-802793420151222Allegorical Simile and Allegorical Metaphor in Books of Rhetoricتشبیه تمثیل و استعارۀ تمثیلیه در کتب بلاغی33501785FAاحمدرضایی جمکرانیدانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه قمJournal Article20160721Metaphor is one of the major topics of Rhetoric which has been a subject of permanent research. In our days conducting researches on metaphor is even more developed: some combine metaphorical and rhetorical dimensions, and some others do nothing but to repeat the already discussed ideas. One of the known combinations is allegorical metaphor which, in many cases, is wrongly taken for allegorical simile. This article through distinguishing between allegory, allegorical simile and allegorical metaphor, examines the different aspects of them in rhetorical books and finally proves that although they have some features in common, in essence they are distinct from one another.یکی از موضوعات اصلی بلاغت، استعاره است؛ مبحثی که همیشه ذهن بلاغیون را به خود معطوف کرده و محققان این حوزه به پژوهش در جوانب آن پرداختهاند. این روند در روزگار ما پویاتر شده و پژوهشگران از چشماندازهای متفاوتی بدان توجه کردهاند. پژوهش در جوانب استعاره نشان میدهد محققان اضلاع آن را گاه با دیگر مباحث بلاغی در هم آمیختهاند و گروهی نیز بیتوجه به موضوع، نظر دیگران را تکرار کردهاند. ازجمله مباحثی که در این حوزه با دیگر موضوعات درآمیخته، استعارۀ تمثیلیه است. در بسیاری از کتب بلاغی این مبحث را با تشبیه تمثیل آمیخته و حتی یکی دانستهاند. در این پژوهش ضمن تبیین تمثیل، تشبیه تمثیل و استعارۀ تمثیلیه، به نقد، بررسی و تحلیل این دو موضوع در کتب بلاغی پرداختهایم و نشان دادهایم که هرچند این دو حوزه ممکن است در مؤلفههایی با هم اشتراک داشته باشند، برخلاف تصور برخی از پژوهشگران بلاغی، این دو قلمرو کاملاً از یکدیگر مجزا هستند.https://adab.guilan.ac.ir/article_1785_727ae2a07c1c632c1aa8f749df088b3e.pdfدانشگاه گیلانادب پژوهی1735-802793420151222Disintegration of Inter-mentality in Dowlatābādi’s Solookفروپاشی بیناذهنیّت در سلوک محمود دولتآبادی51741786FAکرمنایب پوراستادیار زبان و ادبیات انگلیسی، دانشگاه فنی کارادنیز، ترکیهنغمهورقائیاناستادیار زبان و ادبیات انگلیسی، دانشگاه فنی کارادنیز، ترکیهJournal Article20160721<em>Solook</em> by <em>Mahmood Dowlatābādi</em> is a typical example of a novel to be studied from the perspective of narratology. The main technical concern of the story is representing the mental activities of the protagonist. The third person narrator does his best to show how <em>Qeys</em>, the protagonist, through reviewing his relations with his ex-lover, looks for the causes of disintegraton of his sole inter-mental experience. His interior monologues reveal that <em>Qeys</em> is enthusiastically tempted to know what goes on in the heads of the others. Considering the fact that representation of mental activities can be one of the elements of narratology, the present article intends to follow this mental process in order to represent the disintegration of the mental relations between <em>Qeys</em> and <em>Niloofar</em> from the eyes of the formerرمان <em>سلوک</em> اثر محمود دولتآبادی، از نمونههای خوبی است که میتواند از دیدگاه نظریههای روایتشناسی شناختی تحلیل و تفسیر شود. مسألۀ اصلی در این رمان بازنمایی کنشهای ذهنی شخصیتمحوری است. راوی سومشخص نشان میدهد چگونه قِیس از طریق مرور رابطه با معشوقۀ پیشین خود، در تلاش است دلایل از همپاشی تنها تجربۀ بیناذهنی زندگی خود را دریابد. آنطور که از گفتگوهای درونی او پیداست، تمایل سیریناپذیر قِیس به شناخت دیگری سبب شکلگیری تئوریهای ذهنی او نسبت به دیگران میشود تا از انگیزهها، افکار و رفتار آنها سر در بیاورد. با توجه به اینکه میزان بازنمایی آگاهی و فعالیتهای ذهنی شخصیتهای داستانی از مشخصههای بنیادین تعریف روایت در روایتشناسی شناختی به شمار میرود، مقالۀ حاضر از یکسو در تلاش است نقش بازنمایی کنشهای ذهنی شخصیت اصلی را در صورتبندی پیرنگ <em>سلوک</em> نشان دهد؛ و از سوی دیگر، دلایل شکلگیری و ازهمپاشی رابطۀ بیناذهنی قیس و نیلوفر را از منظر ذهن قیس بررسی میکند.https://adab.guilan.ac.ir/article_1786_2567e52bcc96fc030f5896e7d6683218.pdfدانشگاه گیلانادب پژوهی1735-802793420151222Nāser Khosrow and Post-Qasideh: A Study of Post-axiomatic indices in Nāser Khosrow’s Qasāyedناصرخسرو و پساقصیده (تحلیل شاخصههای پسامحوری در قصاید ناصرخسرو)75971787FAمحسنبتلاب اکبرآبادیاستادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه جیرفتJournal Article20160721<em>Qasideh</em> is a traditional verse-form with a special pedagogical and eulogical capacity. Meanwhile due to its single subject matter and the way it is elaborated in a closed frame work, <em>qasideh</em> is strong enough to convey its meaning and effects. <em>Nāser khosrow’s Qasāyed</em>, in contrast to those of <em>Khorāsāni</em> Tradition, are interpretive and thus multifaceted in a way that they can take the name of “<em>Post-Qasideh</em>”. This new version of<em> qasideh</em>, in fact, through performing a deconstructive process deprives the poem of its essentials and principles. The present article is an attempt to show the elements of this deconstructive process which includes among all: going beyond double articulations, creating paradoxical meanings, dynamic character of form, desubjectivization, decontextualization, and discourse formation.قصیده از سنتیترین قالبهای ادبی است که بنابه کلیت منسجمش ظرفیت ویژهای در مدح و تعلیم دارد. موضوع واحد و پردازش این موضوع در یک قالب و ساختار بسته باعث میشود تا القای معنی و تأثیرگذاری قصیده بر مخاطب بیشتر شود. قصاید ناصرخسرو، برعکس قصاید رایج سبک خراسانی، بنابه تأویلی بودن زبان، فرمی فرارونده، صیروری و چندلایه به خود گرفتهاند که میتوان اصطلاح پساقصیده را برای آنها به کار برد. پساقصیده، ناظر بر فرایند زبانی و فرمیک است که قصیده را در فرایندی واسازانه قرار میدهد. پس در این تعریف، پساقصیده نوعی سبکگریزی دورهای و شخصی است که بنیانها و اصول موضوعۀ خود را ویران، برهنه و تجزیه کرده، از ثبات و استحکام میاندازد. در این پژوهش تلاش شده تا با روشی توصیفی- تحلیلی و رهیافتی پسامحورانه، شاخصههای واسازانه و فروپاشانندۀ زبانی و فرمی این قصاید بررسی شود. فراروی از تقابلهای دوگانه، تناقض معنایی، چندلایگی زبان، صیرورت فرم، سوژهزدایی، بافتزدایی، گفتمانسازی و... مهمترین شاخصههای پسامحوری قصاید ناصرخسرو محسوب میشوند.https://adab.guilan.ac.ir/article_1787_28f97940d9491046d5ff9eaf5ef749e8.pdfدانشگاه گیلانادب پژوهی1735-802793420151222The Champion/Dragon Battle in Iranian Heroic Narrativesنبرد قهرمان با اژدها در روایتهای حماسی ایران991281788FAرضاغفوریاستادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه حضرت نرجس (س) رفسنجانJournal Article20160721The battle between champions and dragons is among the well-known themes in heroic stories of different cultures. Each mythological trend has adopted its own perspective to analyze this battle. In Iranian mythology the battle between “<em>Izadān</em>” and “<em>Ahriman</em>” is the typical example of killing dragons. Such a story can be seen in the combat with Evils(<em>Divān</em>) and Evil doers (<em>Patyaregān</em>). In Iran, most researches focus on heroic narratives or written folk tales, and oral folklores have been rarely the matter of concern. This article deals with the latter case in <em>Shāhnāmeh</em> and provides the reader with some information about the origins of the champions as well as the ways they act in their battles.نبرد قهرمان با اژدها، یکی از عمدهترین مضامینی است که در اغلب اساطیر و حماسههای دنیا دیده میشود. اهمیت این نبرد آنچنان است که مکتبهای گوناگون اساطیری، به بررسی و تحلیل آن پرداخته و هریک به زعم خود، اژدها را نماد برخی رویدادهای مربوط به زندگی انسانها دانستهاند. در اساطیر ایران، نبرد ایزدان با اهریمن و آفریدههای او، گونههای متفاوت اژدهاکشی به شمار میآید. این نبرد در بسیاری از روایات حماسی ایران نیز آمدهاست و جلوههایی از آن، به گونة نبرد قهرمانان با دیوان و برخی پتیارگان دیده میشود. در بیشتر پژوهشهایی که در ایران دربارۀ اژدها شدهاست، اغلب به بررسی قهرمانان اژدهاکش در منظومههای حماسی و شمار محدودی از روایات عامیانۀ ایران پرداختهاند و به آن دسته روایاتی که در طومارهای نقالی و یا روایات شفاهی- مردمی <em>شاهنامه</em> آمدهاست توجه چندانی نداشتهاند. در این مقاله، به معرفی آن دسته از قهرمانان اژدهاکش، که در مجموعه روایات حماسی ایران آمدهاست، میپردازیم؛ سپس دربارۀ نژاد این قهرمانان، چگونگی نبرد آنها با اژدها و همچنین پایان زندگی آنها بحث میکنیم.https://adab.guilan.ac.ir/article_1788_defad83609721322fc2f889ec0c01e2c.pdfدانشگاه گیلانادب پژوهی1735-802793420151222Poetic Universes of Shafi’i Kadkani and Yadollāh Royā’i: Opposition of Two Discoursesتحلیل چرایی تقابل گفتمان محمدرضا شفیعی کدکنی با یدالله رؤیایی1291521789FAعلیرضارعیت حسن آبادیدانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهدJournal Article20160721<em>Shafi’i Kadkani</em>, in his critical writings, has intentionally and explicitly opposed spasmentalism in general and<em> Royā’i’s</em> poetry in specific. He not only excluded spasmentalism from the history of Iranian contemporary poetry, but has ironically spoken about poets like <em>Royā’i</em>. This article, through introducing some evidence tries to discover the causes of such an outlook. The article concentrates on three topics: A) Different poetic perspectives of the two poets; B) Opposition of their ideologies; C) Personal opinion of Kadkani about spasmentalists..
<strong> </strong>در آثار مکتوب محمدرضا شفیعیکدکنی در باب شعر معاصر، همواره تقابلی واضح و روشن با جریان شعر حجم و بهخصوص یدالله رؤیایی دیده میشود که این تقایل به شکلهای مختلف نمود پیدا کردهاست. از حذف عامدانة این جریان در بررسیهای تکوینی گرفته تا طعن و کنایه به شعرهای یدالله رؤیایی و استفاده از استعارههای نیشدار در تحلیلهای مرتبط با این جریان شعری. در این پژوهش پس از نشاندادن نمونههایی از این تقابل، به این سؤال پرداخته شدهاست که دلیل این تقابل آگاهانه و همیشگی چه بودهاست؟ و چرا شفیعیکدکنی اینگونه در طول سالیان متوالی نقد و نظراتش درباب شعر معاصر را بهگونهای ارائه میکند که یکی از مصداقهای بارزش رؤیایی و جریان شعر حجم است؟ در این تحقیق سه عامل اصلی ارائه شده که در ایجاد این موضعگیری نقش داشتهاست: 1- تفاوت دیدگاه شفیعی کدکنی با رؤیایی در زمینههای زیباییشناسی شعری و هنری؛ 2- دیدگاه خاص شفیعی کدکنی نسبت به شاعرانی چون رؤیایی و پیروان آنها؛ 3- تفاوت ایدئولوژیک بین این دو (تعهدمدار و تعهدگریز).https://adab.guilan.ac.ir/article_1789_e0bafbf267e940bf140cc16d91af3249.pdfدانشگاه گیلانادب پژوهی1735-802793420151222Zorvāni Beliefs in Rostam-o-Esfandyārباورهای زروانی در داستان رستم و اسفندیار1531771790FAکلثومغضنفریاستادیار تاریخ ایران باستانِ دانشگاه تهرانJournal Article20160721Studies on religious dimensions of <em>Rostam-o-Esfandyār</em> have always been a major concern of the researchers. This article is an attempt to find out the traces of <em>Zorvāni</em> beliefs in this heroic story. It is publically believed that<em> Zorvānism </em>has been a dominant religion in Old Persian epoch especially in Sasanid Dynasty. This fact, supported by many researches and accompanied by the belief in ominous destiny which finally condemns <em>Esfandyār </em>to death, indicates the direct effect of <em>Zorvānism</em> on <em>Rostam-o-Esfandyār</em>.پژوهش در ابعاد دینی داستان رستم و اسفندیار ازجمله مواردی است که با وجود بررسیهای بسیار همچنان مورد توجه محققان است. هدف نوشتار حاضر بررسی و تحلیل عناصر زروانی این داستان و میزان تأثیر آنها در وقوع نبرد بین دو پهلوان است که تاکنون در تحقیقات انجامیافته کمتر مورد توجه قرار گرفتهاست. از آنجا که این داستان ریشه در عهد باستان دارد، به مانند هر اثر دیگری تحت تأثیر اوضاع و شرایط دینی عصر خود قرار گرفتهاست. باورهای زروانی که براساس بررسی پژوهشگران گرایشی غالب در عصر باستان بهخصوص در دورۀ ساسانی بوده این داستان را نیز متأثر ساخته و در بخشهای مختلف آن در قالب واژهها و اصطلاحات گوناگون به صورت پیوسته نمودار شدهاست. بررسیها نشان میدهد حجم مطالب زروانی در این بخش از <em>شاهنامه</em> به مقداری است که بهراحتی میتوان گفت داستان مذکور تحت تأثیر باورهای زروانی است. نکتۀ مهم و قابلتوجه در این داستان نقش تقدیر و بخت شوم اسفندیار در وقوع نبرد است که عاقبت او را به سوی سرنوشتی که از قبل برایش تعیین شده بود سوق میدهد و بنابر پیشبینی جاماسب باعث مرگ او به دست رستم دستان شدهاست.https://adab.guilan.ac.ir/article_1790_3873a25c196b026249c6bdcc87b4e057.pdfدانشگاه گیلانادب پژوهی1735-802793420151222Existentialism in Sādeq Chubak’s “The Baboon Whose Buffoon Was Dead”چوبک و اندیشة وجودی (تحلیل داستان «انتری که لوتیاش مرده بود» در پرتو فلسفۀ اگزیستانسیالیسم)1792051791FAفرامرزخجستهاستادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه هرمزگانجعفرفسائیدانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه هرمزگانJournal Article20160721This article investigates a few basic concepts of Existentialism such as excluding existentia necessaria or necessary being from social and individual relations, detachment, loneliness, and anxiety in one of the most successful prose works of <em>Sādeq Chubak</em>, “The Baboon Whose Buffoon was Dead”. Fidings of the research demonstrate that the story is highly influenced by these concepts, and through employing a symbolic language, it deals with the existential obsessions of the people whose world is nothing but a process of destruction. The protagonist can be seen as the representative of contemporary man who does his best not to be drowned and preserve some principles and values that might be a release from this catastrophic situation, but in this attempt he neglects the positive function of future and his life turns out to be no more than a deadlock.در این نوشتار برخی از مؤلفههای اگزیستانسیالیسم همانند حذف واجبالوجود از مناسبات اجتماعی و فردی، وانهادگی، تنهایی و دلهره را در یکی از موفقترین داستانهای چوبک به نام «انتری که لوتیاش مردهبود» مورد بررسی قرار دادهایم؛ نتایج حاصل از دریافت و تشریح این اثر حاکی است که داستان بهشدت تحت تأثیر فلسفۀ اگزیستانسیالیسم قراردارد؛ داستان با بیانی سمبولیک به دغدغههای وجودی انسان محصور در دنیای درهمشکستۀ معاصر میپردازد و به رنجهای بیپایان این موجود وانهاده در عرصۀ هستی اشاره میکند. مخمل نماد و نمایندۀ انسان معاصر است که برای برونرفت از بحرانهای دنیای مدرن و بحران ذوبشدن در مفاهیم و مقولات کلی تلاش میکند و با جداشدن از پایگاه معنوی نیرومند خود، به عنوان بزرگترین عنصر ارزشگذار، به امید بازیابی تفرد و قرارگرفتن در جایگاه عامل ایجاد ارزشهای مستقل پیش میرود. اما واقعیتهای موجود، امکان توجه به ساحت آینده را از او سلب میکند و او درنهایت به دلیل عقبگرد به گذشتۀ تاریک، به بنبستی نفوذناپذیر برخورد میکند.https://adab.guilan.ac.ir/article_1791_0aa2a45eed890d39245890a5693ae285.pdfدانشگاه گیلانادب پژوهی1735-802793420151222Reading the Stories of Akhavān Sales, the Storytellerناپرهیزیهای اخوان ثالث «دربارۀ اخوان ثالثِ داستاننویس و واکاوی داستانهای وی»2072321792FAمجاهدغلامیاستادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شهید باهنر کرمانJournal Article20160721<em>Mehdi Akhavān Sāles</em>, apart from his poems and literary articles, has written a number of stories which he names some kind of “incontinence”. A deep contemplation on the form and content of these stories, reveals the dialog that takes place between his poetry and story writing and manifests components such as conversation, characterization, and suspension. Meanwhile<em> Akhavān’s </em>introduction to “Old Tree and the Forest” says a lot about the suspension of Iranian intellectuals between tradition and modernity. Although these stories are valuable in their own turn, they can never replace his poetry for which he has established an elevated place in Iranian contemporary literature.مهدی اخوان ثالث علاوه بر اشعار و تحقیقات ادبی، خودآزماییهایی هم در داستاننویسی دارد که از آنها به «ناپرهیزی» تعبیر نمودهاست. این داستانها، هرکدام مؤلفهها و شناسههایی دارند. درنگ بر زبان و محتوای آنها، ضمن تبیین چندوچون هنر داستاننویسی و تعریف تعلیق و شخصیتپردازی، از دیالوگی که در ابواب اندیشگی و زبانی میان داستانها و شعرهای وی برقرار شدهاست پرده برمیدارد. همچنین هرکدام از آنها را میتوان در ساحتهای گوناگون بررسی کرد. در جنب داستانها، مقدمة اخوان ثالث بر <em>درخت پیر و جنگل</em> نیز به قدر خود دربارۀ نگرش او به مدرنیسم داستانی محل تأمل است که بررسیدن آن با برخی مسائل دیگر، خود از سرگردانی روشنفکریِ ایرانی در میان سنت و مدرنیته خبر میدهد. درنهایت آنکه با وجود قدر و قربی که میشود برای داستانهای اخوان ثالث در نظر گرفت، باید پذیرفت که اخوان ثالث صرفاً با این داستانها صرفنظر از شعرها و برخی از نوشتههای تحقیقی، با اخوان ثالثی که میشناسیم و میستاییم، قابل مقایسه نیست.https://adab.guilan.ac.ir/article_1792_fbf2c51463b8d6334823b3a36cf802d7.pdfدانشگاه گیلانادب پژوهی1735-802793420151222aبرای دریافت فایل pdf کامل این شماره اینجا را کلیک کنید.12321914FAJournal Article20161109https://adab.guilan.ac.ir/article_1914_86c7655236a95e129edee6d9a76675c4.pdf